خانه > رجال قاجار > میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

 

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی وزیر عباس میرزا نائب السلطنه و صدر اعظم محمد شاه قاجار پسر میرزا عیسی فراهانی مشهور به میرزا بزرگ قائم مقام اول و از رجال بزرگ ادب و سیاست و از مفاخر ایران بوده است وی در سال 1193 ه.ق متولد شده و در شب شنبه سلخ (روز آخر) صفر سال 1251 ه.ق با توطئه بدخواهان داخلی و سیاست خارجی و بدستور محمد شاه قاجار به قتل می رسد.
در محرم 1226 ه.ق که میرزا حسن پسر اکبر و ارشد میرزا بزرگ قائم مقام پس از یکسال وزارت عباس میرزا در تبریز درگذشت بجای او ، قائم مقام پسر دیگر خود میرزا ابوالقاسم را که در تهران نائب مناب او بود و امور مربوطه به نیابت سلطنت و پیشکاری آذربایجان را انجام می داد از تهران خواسته بوزارت نائب السلطنه برقرار نمود و پس از درگذشت میرزا بزرگ قائم مقام در ذی القعده سال 1237 ه.ق بنا خوشی وبا در تبریز بمنصب و مقام او نائل گشت و در فرمان قائم مقامی که  برای میرزا ابوالقاسم صادر شده بود او را سید الوزراء نیز ذکر کرده اند . قائم مقام از این تاریخ به استثنای یکی دو سال همه اوقات همراه عباس میرزا نائب السلطنه بود و در مدت حیات خدمات بسیار شایانی باو و پسرش محمد شاه نمود .
قائم مقام از سال 1239 تا 1241 ه.ق از دستگاه عباس میرزا نائب السلطنه معزول و مطرود بوده ، و پس از عزل از تبریز به تهران آمد و فتحعلیشاه پس از چندی او را بوزارت و سرپرستی فرخ سیر میرزا نیرالدوله پسر چهل و پنجم خود که بحکومت همدان منصوب شده بود تعیین و روانه نمود .
قائم مقام در اوائل جنگ دوم روس و ایران ( 1241 – 1243 ه.ق ) دوباره داخل در دستگاه نائب السلطنه شده و مشاور او می شود و در سال 1241 ه.ق با دختر نهم فتحعلیشاه بنام گوهر ملک خانم معروف به شاه بی بی خواهر اعیانی عباس میرزا نائب السلطنه ازدواج نمود، مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم مقام دارای 3 فرزند بنام های محمد،علی و ابوالحسن بوده است .
پیش از آغاز جنگ از قائم مقام هم مشورت شد ، او از روی اطلاعات کافی بهیچ وجه بچنین جنگی راضی نبود و علنا محالفت خود را با چنین جنگی اظهار داشت.بزرگترین خسارتی که در آن جنگ بمملکت وارد آمد عهد نامه ترکمانچای بود که دست و پای دولت و ملت ایران را چنان بست که از آن تاریخ ببعد دیگر ایران نتوانست قد علم کند.
پس از درگذشت فتحعلیشاه در اصفهان در سال 1250 ه.ق محمد میرزا در تهران بر تخت شاهی نشست و در آغاز سلطنت برای غلبه یافتن بر موانع موجوده منصب صدارت و وزارت را به یگانه شخص مملکت میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی سپرد و آن مرد بزرگوار توانا در زمان اندک تمرکز قدرت و سلطنت را برای محمد شاه آماده ساخت و اگر حسودان خودپرست داخلی و سیاست خارجی ویرا بحال خود می گذاشتند موفق باصلاحات عظیمه کشوری و لشگری و ادبی می گشت،ولی ناگهان ابر تیره ای شگفت آوری کرانه این کشور را فرا گرفت و محمد شاه غفله حکم بقتل آن سید جلیل القدر داد و حاجی میرزا آقاسی مرد بکلی بی اطلاع از سیاست را ، برجایش مستقر ساخته زمام مهمام امور داخلی و خارجی را بدستش سپرد.
لرد کرزن در صفحه 339 مجلد اول کتاب ایران و موضوع ایران که از قصر نگارستان میگوید شرحی بر این موضوع دارد :
» بهرحال در سال 1835 م (1251 ه.ق ) در یکی از اطاق های همین عمارت نگارستان میرزا ابوالقاسم قائم مقام پسر میرزا بزرگ قائم مقام وزیر محمد شاه را بامر قبله عالم خفه کردند ، شگفت آنکه سه تن از پادشاهان قاجار ( فتحعلی شاه – محمد شاه و ناصرالدین شاه ) سه صدر اعظم خود ( حاج ابراهیم شیرازی – میرزا ابوالقاسم قائم مقام و میرزا تقی خان امیر کبیر ) را هلاک کردند در صورتیکه هر کدام از این صدر اعظم ها برای استقرار سلطنت ولی نعمت های خود کوشش های فراوان نموده بودند .»

و اما شرح قتل قائم مقام …
روز 24 ماه صفر 1251 ه.ق وقت غروب آفتاب قائم مقام از طرف شاه بوسیله پیش خدمتی به قصر نگارستان – مکان فعلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان برنامه و بودجه در شمال میدان بهارستان – احضار می شود، قائم مقام پس از وارد شدن می پرسد : شاه کجا تشریف دارند؟ اشخاصی که برای انجام این خدمت مامور هستند می گویند: در عمارت سر در ، قائم مقام بالا می رود و می بیند شاهی در سر در نیست ، می پرسد پس کجا تشریف دارند؟میگویند تشریف خواهند آورد . چون زبان و قلم او بی نهایت موثر بوده دشمنان او این پیش بینی را کرده میان زبان وقلم او با شاه فاصله انداختند چنانکه چند دقیقه فاصله بعنوان اینکه شاه خواسته قلمدان و لوله کاغذ او را که هر وقت وزرا و رجال با خود داشتند از وی گرفته دست او را از شمشیر برنده اش کوتاه می سازند.

 

ورودی قصر نگارستان - شمال میدان بهارستان

ورودی قصر نگارستان - شمال میدان بهارستان

قائم مقام نماز مغرب و عشا، را می خواند و بعد از نماز اظهار میکند اگر شاه بمن فرمایشی ندارند بهتر این است که بروم چونکه منزل دوستی وعده کرده ام انتظار مرا دارد ، مامورین نگاه داری او می گویند : شاه فرموده اند چون کار لازمی با شما دارم از اینجا خارج نشوید تا من شما را بحضور بطلبم . قائم مقام میگوید : پس قدری استراحت می کنم و شال کمر را باز کرده زیر سر می گذارد و جبه را برروی خود کشیده می خوابد ، دو ساعت از شب گذشته بیدار می شود و می پرسد: اگر شاه تشریف نمی آورند من بروم خدمتشان ببینم چه فرمایشی دارند و باز همان جوابها را که می شنوند بطور مزاح می گوید : پس من اینجا محبوسم! جواب می دهند: شاید! گویند در این حال در اتاق قدم زده و این شعر را با ناخن بدیوار می نویسد :

روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد                   چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

بالجمله پنج یا شش روز قائم مقام را در حوضخانه قصر نگارستان – احتمالا مکان فعلی موزه هنرهای ملی در شمال بهارستان و داخل محوطه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی – نگاه می دارند بی آنکه از آنچه در آن ایام بر او گذشته و از ملاقات هائی که با او شده باشد و یا صدمات جسمانی اگر بر او رسانده باشند خبری در دست باشد . چیزی که گفته شده این است که برای تحلیل بردن قوای جسمانی او و اینکه شاید از گرسنگی بمیرد از دادن غذا باو خود داری می کردند تا شب آخر ماه صفر اسمعیل خان قراچه داغی که یکی از اشقیا، و سرهنگ فراشخانه میر غضب باشی با چند میر غضب وارد حوضخانه شده بر سر او ریخته او را برزمین می زنند ، قائم مقام با وجود ضعف و ناتوانی که دارد برای استخلاص خود مقاومت می کند بطوری که بازوان او مجروح شده خون جاری می گردد بالاخره دستمالی در حلق او فرو برده و او را خفه می کنند و آن دهانی را که به پهنای فلک بود و برای خدمت بایران فدا کاری می کرد برای همیشه می بندند ، همان شبانه نعش ویرا در گلیمی پیچیده بلا فاصله بر استری بسته بحضرت عبدالعظیم می فرستند که آنجا مدفون گردد از متولی آستانه نقل شده است که : اوان صبحی بود در را کوبیدند از خدام کسی حاضر نبود من خود رفته در را گشودم دیدم چند نفر از غلامان کشیکخانه نعشی را وارد کردند ،گفتند شاه فرموده : این نعش را دفن کنید. پرسیدم کیست؟ گفتند : قائم مقام . خواستم غسل داده کفن کنم راضی نشدند و گفتند : مجال نیست . و البته چنین دستور داشتند چون کشندگان او نمی خواستند معلوم شود به چه صورت بدن وی زیر خاک می رود.
در صحن امامزاده حمزه جنب مزار شیخ ابوالفتح رازی بخاک سپرده می شود ، قائم مقام را در شب 24 ماه صفر توقیف کردند و در شب 30 همان ماه بقتل رسانیدند، از گزارش تفصیلی که کمپل – وزیر مختار وقت انگلستان – به لندن داده – نامه 21 ژوئن 1835- و همچنین از یادداشت های خصوصی خودش این حقیقت بخوبی بر می آید که مشار الیه محمد شاه را بکشتن قائم مقام تحریک می کرده و همچنین در باریان و امام جمعه وقت را در تائید نظریه خویش ترغیب می نموده است .
در سال 1300 ه.ق – زمان حکومت ناصرالدین شاه – قبر قائم مقام را شکافتند که نعش دیگری را درون آن جای دهند ، آن دهانی که به پهنای فلک بود و انگشتانی که سحر می کردند همه پوسیده بودند اما چنانچه به تواتر شنیده شده لباس های غرقه به خونش هنوز به چشم می خورد.
خودش در وصف نا هنجاری ایام می گوید :

باله که حسینی نبود ور نه در این عصر                     بس شمر و سنان است که با سیف وسنان است
گر نیست حسین اینک فرزند حسین است                    کز فتنه این فرقه کوفی بفقان است

 

* برگرفته از اثر ارجمند شرح حال رجال ایران ، مهدی بامداد

  1. sa
    مِی 17, 2010 در 15:18

    aval az hame be khatere in matlabe jaleb va kameletoon mamnoonam.
    yek soali dashtam.mikhastam bedoonam ke shoma tooye in sait chetori web sakhtid?

  2. جون 4, 2010 در 20:25

    سلام دوست عزیز…
    امیدوارم حالتان خوب باشد…
    ممنون از مطالب جالبی که در وبتان گذاشتید…
    با عرض شرمنگی می خواستم از شماخواهش کنم، لطفا فاصله بندی بین خطوط را جهت سهولت خواندن رعایت بفرمایید…
    راستی با اجازه شما لینکتان کردم
    موفق باشید

  3. جواد کریمی
    ژوئیه 29, 2010 در 02:35

    سلام مایه افتخار ماست که ایران زمین جوانانی چون شما پرورده که شیفته هویت تاریخی خود و و دل در گرو مفاخر این بوم بر دارند بسیار لذت بردم از مطلب قایم مقام .

    دوست دارم درباره دیگر مفاخر سیاسی نیز بنویسید تا جوان ایرانی به خود و کشورش و فرهنگ غنی اش ببالد
    سپاس فراوان در پناه حق

    جواد کریمی

  4. فراهانی علی اصغر
    دسامبر 8, 2010 در 12:52

    واقعا مایه افتخار است من دست شما را از دور می بوسم که در راه شناساندن مفاخر این سرزمین عزیز گام برداشته اید من خود شخصا شیفته بزرگان این دیار پاکتم و امیدوارم همه ما در راه این بزرگان حرکت کنیم بار دیگر دست شما وهمه کسانی که به هر نحوی در این راه زحمت می کشند را می بوسم.

  5. مهرانگیز
    فوریه 6, 2011 در 19:44

    خیلی عالی بود

  1. No trackbacks yet.

بیان دیدگاه