بایگانی

Archive for the ‘سفر فرنگستان (بخش سوم)’ Category

سفر فرنگستان ( بخش سوم و پایانی )

تابلوي ورود ناصرالدين شاه به پطرزبورگ كه در كاخ گلستان نگهداري مي شود ناصرالدين شاه در ذيل تابلو چنين نگاشته است : " سفر اول فرنگستان ما اين شبيه ورود ما به پطرز بورغ پايتخت روسيه است كه باامپراطور الكساندر دويم در كالسكه نشسته ايم ، سنه 1290 ."

تابلوي ورود ناصرالدين شاه به پطرزبورگ كه در كاخ گلستان نگهداري مي شود ناصرالدين شاه در ذيل تابلو چنين نگاشته است : " سفر اول فرنگستان ما اين شبيه ورود ما به پطرز بورغ پايتخت روسيه است كه باامپراطور الكساندر دويم در كالسكه نشسته ايم ، سنه 1290 ."

 

انديشه سفر فرنگستان

سفر مغرب خيال انگيز بود ، هم فال بود و هم تماشا . اما انگيزه ميرزا حسين خان سياحت نبود سير و سلوك در قانون تربيت و مدنيت بود كه به واسطه ا نقلابات تاريكي قرون گذشته متروك شده بود . بر سر آن بود كه پادشاه و بزرگان كشور به مشاهده حسيه از ترقيات طبيعي و صنعتي مغرب آگاه گردند و تنظيمات مغرب زمينيان را در حفظ حقوق ملت و ثروت دولت به راي العين ببينند تا براي ترقي دولت و ملت ايران تدابير فوري و موثر بينديشند .

اين فكر از همان فرض سياسي سرچشمه مي گرفت كه چون دولت عامل اصلاح و ترقي است … سران دولت بايستي به ترقيخواهي اعتقاد يابند و به اصلاح مملكت برخيزند ، فكري كه در سراسر مشرق رايج بود به همان نيت سلطان عثماني سفري به فرنگ (1283 ه.ق ) كرده بود .

چند سالي بعد برادر امپراتور ژاپن [1]رهسپار آن ديار گشت . حالا نوبت شهريار ايران بود . به خيال ميرزا حسين خان اين سفر شاهراه بزرگي بروي ترقي ايران خواهد گشود حتي در تشويق شاه گفت : » ارمغان اين سفر معظم تر از فوايد سفر نادر به هندوستان خواهد بود . «[2] گويا نمي دانست براي ايران و دولت خويش بد شگون مي بود . اگر از مرد دينداري مي پرسيدند لابد مي گفت : چون شاه در رفتن به فرنگ استخاره كرد و بسيار بد آمد و منصرف گشت، و صدر اعظم به هر تدبيري بود او را راه انداخت شومي سفر دامنگير خودش گرديد .

انديشه ميرزا حسين خان را از خودش بشنويم . در نامه بلندي كه به شاه نوشته گويد :

«فوايد و معاني اين سفر …. همايوني به فرنگستان در نظر اغلب عقلاي ما هنوز به آن طور كه بايد معلوم نشده است … اين عزم ملوكانه محض سياحت نيست ، اين يك شاهراه بزرگي است كه از براي ترقيات ايران گشوده مي شود ، در اين سفر تنها پادشاه ايران به فرنگستان نمي رود ، در حقيقت تمام دولت ايران به جهت نجات اين ملك به تفحص اوضاع دنيا مي رود . هر گاه مقصودات عاليه …. درست بعمل آيد نتايج آن بلاشك معظم تر از آن فوايد خواهد بود كه نادر به واسطه فتوحات خود در سفر هند تحصيل نمود . پس از مراجعت …. جميع خيالات باطل و كل غفلت هاي كهنه تغيير خواهد يافت ، و آن اشخاص كه تا به حال بي آنكه ملتفت بشوند مانع ترقي بوده اند و گاهي هم عمدا اصول تمدن را خلاف شريعت محمدي شمرده اند بيش از همه كس مقوي منظورات عاليه … خواهند بود . علاوه بر هزار نوع فوايد ديگر ، مراودات شخص اعليحضرت … با سلاطين فرنگ ميان ايران و ساير دول ارتباط و مصالح تازه به ميدان خواهد آورد … دولت ايران آن وقت تازه داخل سلك دول متمد نه خواهد بود . خلاصه امروز سرمايه اميد ايران اين سفر فرنگستان است ، ويقينا اين سفر را مي توان منشاء هزار نتايج بزرگ بلكه اسباب نجات اين ملك قرار داد كمال بدبختي خواهد بود هرگاه اين وسيله بزرگ را از دست بدهيم و آن نتا يج عاليه كه منظور است حاصل ننمائيم. بر هر وزير بلكه بر هر رعيتي كه في الجمله غيرت ملي داشته باشد واجب است كه اسباب رونق اين سفر را به هر وسيله اي كه بتواند تقويت نمايد .«[3]

همان انديشه در سر مقاله رسمي روزنامه آمده ، نكته هائي بر آن افزوده شده كه بدون ترديد از خود ميرزا حسين خان است . در نوشته هاي او بارها به آن مضمون بر مي خوريم . مقاله روزنامه از انزواي مشرق زمين كه مايه واماندگي و بي خبري آن از تحول علمي و اجتماعي مغرب گشته انتقاد مي نمايد :

» در خطه آسيا تا اين عصر كه آئين تمدن و رسم مراودات چندان مسلوك و ممهود نبود ، و ثمرات اختلاط و الفت كه اصول قاعده مردمي و اساس قانون تربيت و انسانيت است مجهول و متروك بود ، قطع مراوده با دول و ملل و سد باب شناسائي و معرفت را مايه صلاح و سلامت و وسيله امن و راحت مي شمردند . مشرق زميني ها قرنها از ترقيات طبيعي و صنعتي و فوايد نشر علوم دور ماندند و به دست بي دانشي ابواب صلاح و رفاه را به روي خود بستند پادشاهان مشرق زمين هرگز به خاطر نياوردند كه بي غائله جنگ و جدل از خطه ملك و خط سرحد به خارج مملكت ميتوان پا بيرون نهاد ، و يا جز از در خصومت و طريق خلاف گامي به خاك ديگري ميتوان برداشت . چنان اين عقيده باطل به خاطر خلق راسخ بود كه مسلمين قطعه آسيا …. منزوي و منقطع نشستند و بلندي و برتري ديگران را به حسرت نظاره كردند ، اما در اين عهد به ملكات عقل به تصفيه آن احوال و محو عادات و رسوم ناممدوح سلف توجه گرديد و از آغاز اين سلطنت به اقتضاي حالت و استعداد مملكت علوم نافعه و صنايع مستحدثه اروپ را به اين طرف جلب و شايع نمودند اينك قصدي بزرگتر در نظر است پادشاه مصمم گشته اند كه به مجاهدت نفس و مشهودات نظر راه ترقي اروپا را به اين مرز و بوم بگشايند و آن قسم وسايل حسنه كه دول فرنگ در حفظ حقوق ملت و تمهيد لوازم آسودگي و ثروت خلق بدست گرفته مظهر اين همه امتيازات حيرت انگيز شده اند خود به راي العين علانيه فرموده ، در تكميل ترقيات و تدارك لوازم آسايش اهالي اين مملكت تدابير فوري و موثر كسب كنند .» [4]

در نامه هاي رسمي شاه به روساي كشورهاي اروپا كه كم يا بيش به يك مضمون نگاشته شده ، چنين تاكيد رفته :

» از آنجا كه نظم تمدن و كثرت صنايع و انتشار علوم فرنگستان، عموم ملل را با همديگر مربوط ساخته است ، خواستيم ترقيات آن ممالك را بشخصه سير و تحقيق نمائيم .»[5]

به علاوه شوق ديدن مدينه الحكماي يونان را كه منشاء آن همه انوار بوده است دارد همچنين خواست از سرزمين ايتاليا كه مركز معارف و امور بزرگ بوده است بازديدي كند و مراوده دو كشور را كه به واسطه انقلابات و تاريكي قرون گذشته متروك شده بود تجديد سازد .

چند روز پيش از عزم سفر نيز شاه در سلام عام گفت :

» مقصود اين است بعضي از امور كه بدون مشاهده حسيه معلوم و محقق نمي توان نمود ملاحظه نموده آنچه مايه ترقي دولت و ملت و رونق صنعت و تجارت و زراعت و غيره باشد با خود خواهيم آورد .»[6]

ملكم وزير مختار ايران نيز در صحبت با لرد گرنويل وزير امور خارجه انگليس از همان مقوله حرف زد كه : [7]

» شاه و صدراعظم دست به دست هم داده ، به اصلاح مملكت كمر همت بسته اند قصد پادشاه از مسافرت انگلستان اين است كه به شخصه پيشرفت اين كشور را در جهان تمدن ببيند مطلوب اين بود كه فقط چند نفري همراه باشند ولي پادشاه علاقه مند است جملگي وزيران از احوال مغرب زمين آگاه شوند چه اين خود وسيله بيداري افكار ايشان خواهد گشت و نقشه اصلاحات را نيكوتر پيش خواهند برد .»[8]

شاه در كار سفر فرنگ استخاره كرد ، بسيار بد آمد . به ميرزا حسين خان نوشت :

» حالا كه خدا مصلحت ندانست ، بايد كليتا از اين صرافت افتاد .»[9]

نامه شاه به ميرزا حسين خان خواندني است :

» جناب صدر اعظم ، چون سفر فرنگستان كار عمده اي بود، براي تسليه خاطر لازم شد استخاره به قرآن بشود كه اگر خوب آمد به جد تمام مشغول بشويم ، اگر بد آمد كه از صرافت بيفتيم . امروز به آقا سيد صادق نوشتم ، بدون اينكه مطلب را بفهمد ، نيت را استخاره كرد اول آيه ميانه مايل به بد آمد ، براي رفع ترديد دوباره استخاره شد بسيار بد آمد. آيه مباركه را فرستادم ببينيد ، حال كه خدا مصلحت ندانست بايد كليتا از اين صرافت افتاد . با شارژ دافر روس ديگر مذاكره نشود . انشاءالله در داخله سفرهاي خوب بايد كرد در اين زمستان …. كارها را بايد به خدا واگذاشت ، زياده فرمايشي نبود .»[10]

ولي صدر اعظم به استخاره اعتقاد نداشت ، در نيكوئي سفر برهان آورد و راي خود را بر شاه پذيراند .

كاروان سلطنتي مركب از شاه و صدراعظم با هياتي از بزرگان دولت و شاهزادگان و انيس الدوله زن سوگلي شاه در 21 صفر 1290 ه.ق رهسپار فرنگ گشتند ، به ترتيب اين كشورها را ديدند :

روسيه ، آلمان ، بلژيك ، انگليس ، فرانسه ، سوئيس ، ايتاليا ، اتريش از راه عثماني و قفقاز پس از پنج ماه در نيمه رجب به ايران باز آمدند . با سران ممالك و رجال سياسي آن كشورها گفتگو داشتند . ديدن كارخانه هاي گوناگون صنعتي ، تاسيسات نظامي و برخي تاسيسات اجتماعي نيز جزء پروگرام عمومي سفر به آن ممالك بود . شاه به پارلمان آلمان و فرانسه و انگليس رفت در پارلمان آلمان به دفاع بيسمارك از نقشه دولت گوش داد . در انگليس شيوه كار و كلاي طرف اغلب يا ماژوريته و كلاي طرف اقل يا مينوريته توجه پيدا كرد و بلژيك كشور :

» بسيار آزاد و رتق و فتق امورات با مجلس پارلمنت است …. روزنامه نويسان اين ولايت بسيار آزاد هستند ، هر چه بنويسند از هيچ كس باك ندارند .»[11]

از مردان سرشناس اروپا كه حضور شاه رسيدند يكي لسپرس فرانسوي مهندس ترعه سوئز بود كه اكنون نقشه راه آهن سرتاسري اروپا و آسيا را مي ريخت ، ديگر كروپ صاحب كارخانه هاي بزرگ جنگي آلمان و روچيلد سرمايه دار معتبر يهودي ، بعد ها كه موضوع كمپاني بين المللي راه آهن ايران با پشتيباني آلمان عنوان گرديد قرار بود به سرمايه روچيلد ساخته شود .

سخن نغز شاه را كه در يادداشت هاي سفر اول خود به تاريخ دوشنبه 12 جمادي الا ول 1290 ه.ق آورده است توجه كنيد :

» روچيلد معروف يهودي كه بسيار با دولت است به حضور آمد ، صحبت شد ، حمايت يهوديها را زياد مي كرد ، و از يهود ايران ، عرض مي كرد كه بايد آسوده باشند به او گفتم : شنيده ام شما برادرها هزار كرور پول داريد من بهتر مي دانم كه پنجاه كرور به يك دولت كوچك يا بزرگي بدهيد ، مملكتي را بخريد و آنچه يهود در دنيا هست آنجا جمع بكنيد و خودتان رئيس آنها بشويد و همه را آسوده راه ببريد و اينطور متفرق نباشيد . بسيار خنديدم و جواب نداشت به ما بدهد . به او حالي كردم كه من به جميع ملل خارجه كه در ايران هستند حامي هستم .»[12]

باري از نظر گاه سپه سالار سفر فرنگ دو جنبه اصلي و متمايز داشت يكي سير معنوي شاه و بزرگان دولت در جهان نو به اميد پيش بردن نقشه تحول و ترقي ايران ، دوم گفتگو با سران دولت ها براي تحكيم وضع ايران در سياست بين الملل به علاوه چند ماه پيش از سفر امتياز نامه رويتر به امضاء رسيده بود ( 18 جمادي الثاني 1289 ه.ق ) كه اهميت اقتصادي و سياسي زياد داشت ، در واقع انگليس و روس را در تقابل هم قرار مي داد . [13]

تلاش سپه سالار در اينكه ايران بتواند مقام به نسبت معتبر تري در سياست جهاني بدست آورد چندان توفيق آميز نبود مگر اينكه تا درجه اي توانست علاقه عمومي آلمان را به سوي ايران جلب كند . اين توجه در عهد نامه اي كه ضمن همان سفر با دولت بيسمارك بست منعكس است . اما كوشش وي در اينكه حالت كشور پوشالي بودن ايران را در مناسبات روس و انگليس بر هم بزند به جائي نرسيد .

سياست روس و انگليس به روال هميشگي خود يعني سازش كاري و جوش دادن منافع يكديگر مي گرديد موافقت آن دو دولت در باطل ساختن امتياز نامه رويتر نيز از همان رهگذر بود . به دنبال آن، سياست فعال روس در بر انداختن صدارت سپه سالار بكار افتاد . ماموريت اين كار به عهده الكساندر برگر وزير مختار روس در دربار شاه بود ، ابزار انجام اين نقشه همان عنصر دشمن اصلاحات ميرزا حسين خان بود و بهترين بهانه امتياز نامه رويتر ، و غيبت شاه و صدر اعظم از مملكت نيكوترين فرصت بود پس دستگاه توطئه چيني بيگانه و خويش عليه دولت سپه سالار تعبيه گشت . توطئه گران اصلي دو نفر بودند : فرهاد ميرزا معتمد الدوله و ميرزا سعيد خان . اولي در غيبت صدر اعظم كفالت امور دولت را مي كرد و دومي وزير امور خارجه اي كه عامل مستقيم سياست روس بشمار مي رفت ( نيابت سلطنت با كامران ميرزا بود ) بسياري از اهل دولت و ا نيس الدوله و عمله خلوت هم در اين ماجرا به تفاوت دستي داشتند .

بايد بدانيم انيس الدوله با چند تن از زنان اندرون تا پطرز بورگ همراه شاه رفتند آنجا حرف هائي سر زبان ها افتاد كه حرم شاه خواسته بدون حجاب به مجلس تاتر برود معلوم است از چنان شايعه اي چه هنگامه اي ممكن بود برخيزد . براي اينكه از شر زنان خلاص گردند همگي را به تهران باز گرداندند شاه آنجا بدون صوابديد صدراعظم آب نمي خورد و انيس الدوله كينه ميرزا حسين خان را به دل گرفت ، از آنكه وي را مسبب اين كار مي دانست . ناصرالدين شاه در خاطرات سفر اول فرنگستان خود دو روز را اختصاص به اين واقعه مي دهد كه خواندني است :

» سه شنبه 22 ربيع الاول 1290 ه.ق مسكو امروز بنا شد انيس الدوله و حرم از اينجا فردا بروند تهران ، با ساري اصلان و مير شكار ، محمد حسن خان برادر انيس الدوله ، حاجي سرور آقا علي و غيره . انيس الدوله راضي نمي شد ، گريه كردند ، خيلي به ما بد گذشت ، خيلي بد ، خيلي سخت ، اگر همراه مي برديم براي جا ، منزل ، كالسكه ، كشتي نشستن اشكالات داشت . اگر بروند تهران دل ما مي سوخت .بسيار بسيار بد گذشت ، آخر مير شكار ، ساري اصلان راضي كردند به خودشان كه اينجا بد مي گذشت ، مثل حبس بودند.»[14]

» چهارشنبه 23 ربيع الاول 1290 ه.ق مسكو – ….بعد آمديم عمارت، انيس الدوله اينها ميخواستند بروند . زياد گريه كردم و آنها هم گريستند ، اوقاتم بسيار تلخ شد. خدا انشاءالله به سلامتي همه را به وطن خود برساند . ان شاءالله ، به خصوص انيس الدوله و ساير كه حالا رفتند ، ما هم ان شاءالله امشب مي رويم به پطر . ان شاءالله همگي صحيح ، سالم در تهران جمع خواهيم شد ، ان شاءالله ، ان شاءالله . كالسكه هاي حرم معطل بودند ، آقا علي ساري اصلان آمدند دوباره رفتند ، صدراعظم و غيره رفتند كه اسبابشان را درست كنند ، باز عرض مي كنيم خداوند اينها را ، يعني انيس الدوله و همراهانش را صحيح و سالم به تهران برساند .انشاءالله .»[15]

زن سوگلي شاه را از محركان اصلي آن توطئه نبايد شمرد ، او ابزاري بود در پيشرفت نقشه ديگران ، زمينه فتنه در حين سفر رفته رفته فراهم مي گرديد در زمره همراهان شاه نيز مخالفان صدراعظم به سركردگي مراد ميرزا حسام السلطنه بيكار ننشستند به حقيقت ميان گروهي كه در پايتخت بودند و اين دسته از همراهان رابطه محرمانه و نامه نگاري به رمز بر قرار بود . شاه و ميرزا حسين خان به وسيله خبر رسانان خود از توطئه چيني كم يا بيش آگاهي داشتند . ميرزا علي خان منشي حضور كه همراه شاه بود مي نويسد :

» گويا از كدورت قلوب و ملالت خاطرها، شاه خبري داشت شاهزادگان و وزراء را در توقف برلين به حضور خواستند و يك ساعت موعظه فرمودند كه : مراد از اين سفر ملاحظه ترقيات و فضايل فرنگستان است نه نشستن خانه يا گردش خيابان ، غيرت كو ، همت كجاست؟ ببينيد ما در چه حاليم و اين ملل در چه مقام شما را كه با خود به سفر آورده ام و خاصه اعيان ايرانيد حيف است كور بگرديد و به وطن خودتان ازاين همه افتخارات فرنگ چيزي نبريد…. تقريرات ملوكانه بعضي را مست كرد كه شاه در خيال ترقي ايران است و شست بعضي ديگر خبر شد كه صدر اعظم شاه را از نفاق شايع مطلع كرده است .» [16]

شاه و صدر اعظم در راه بازگشت به قفقاز كه رسيدند خبر اسباب چيني در عزل ميرزا حسين خان پراكنده گشته بود ، روس ها شايعه اي ساختند كه صدارت ميرزا حسين خان تا رسيدن به انزلي بيشتر دوام نخواهد كرد . اين مطلب را طبيب انگليسي شاه ( دكتر ديكسون ) كه همراه بود ، پيش از آمدن به ايران از كارگزاران روس و ديگران شنيده بود .

روز چهاردهم رجب 1290 ه.ق به انزلي پياده شدند . به محض ورود به آنجا عريضه تلگرافي از معتمد الدوله و و زيران و درباريان رسيد ، استدعاي عزل ميرزا حسين خان را نمودند . مطلب چنين عنوان گرديده بود :

» شاهزادگان و در باريان به خانه انيس الدوله بست نشسته ، مردم نيز در ميدان ارگ گرد آمده ، جملگي خلع صدر اعظم را خواستار گشته اند .»[17]

در 16 رجب 1290 ه.ق ميرزا حسين خان استعفا نامه خود را تقديم نمود . كنسول انگليس در رشت مي نويسد :

» شاه با تاثر عميق پذيرفت .»[18]

از استعفاي ميرزا حسين خان يك روز و چند ساعت گذشت شاه از پذيرفتن استعفاي او پشيمان شد . دو روز بعد در بيستم رجب در منجيل گيلان بودند كه نامه هاي تندي از حاج ملا علي كني و سيد صالح عرب رسيد . به ميرزا حسين خان تاخته بودند ، حتي سيد صالح نوشته بود : صدر اعظم واجب القتل است . دكتر ديكسون در 13 سپتامبر 1873 برابر 20 رجب 1290 ه.ق طي تلگرافي به طامسون مي گويد : شاه از كا غذ هاي علماي شرع بيمناك گرديد ، به صدر اعظم پيغام داد :

» استعفا نامه اي كه در رشت داده بوديد ، حالا مي پذيرد ، و صلاح در اين است كه به تهران نيائيد .»[19]

در آقا بابا منزل نزديك قزوين صحبتي ميان دكتر ديكسون و شاه پيش آمد ( 22 رجب 1290 ه.ق برابر با 15 سپتامبر 1873 ميلادي ) :

» چون حضور شاه رسيدم فرصتي دست داد و داستان توطئه اعيان و كشيشان آلمان را عليه بيسمارك بيان كردم . گفتم پس از آنكه توطئه ايشان در سلب اعتماد امپراتور نسبت به بيسمارك بجائي نرسيد خواستند بانوان دربار را عليه او بر انگيزانند اينجا هم تيرشان يه سنگ خورد يعني امپراتور دانا ايستادگي كرد و بيسمارك به اصلاحات و خدمات برجسته اي كامياب گرديد . حالا بيسمارك وزير و سياستمدار بزرگ زمان است ، و مملكت پروس به داشتن امپراتوري بزرگ و نيكخواه مفتخر است . قانون اساسي و پارلمان دارد و لشگر پروس از عالي ترين قشون هاي جهان است . شاه به دقت به حرفهاي من گوش ميداد با احترام گفتم : چه شود اگر اعليحضرت هم رويه قيصر آلمان را پيش گيرند ، مسلما ستايش همه اروپا را نسبت به خودشان جلب خواهند فرمود . شاه گفت : آه ، من تازه از راه دوري مي آ يم ، به پايتخت نرسيده ام و نمي توانم آن طور كه دلم ميخواهد اقدام كنم . عرض كردم اميدوارم اجازه نفرمائيد كه شورشيان بر وزير معزول دست يابند و او را از بين ببرند . شاه بيدرنگ با لحني قاطع و مصمم بلند گفت : استغفرالله . سپس افزود تصميم دارم همين كه اوضاع را آرام كنم ، ميرزا حسين خان را به تهران باز گردانم .» [20]

شاه از بابت انعكاس بد استعفاي ميرزا حسين خان در اروپا به نهايت حساس است . با آن همه شعارهاي تجدد خواهي شاهانه ، و تجربه هاي عيني از ترقي مغرب زمين و گفتگوي با بيسمارك كه دولت بزرگ تازه ئي ساخته بود مايه سر افكندگي خود مي دانست كه پا به خاك ايران ننهاده ، صدر اعظم ترقي خواهش را معزول گرداند . رجال اروپائي چه اعتباري براي چنين دولتي قائل مي شدند .

ميرزا حسين خان در نامه اي به تاريخ 27 رجب 1290 ه.ق كه از رشت خطاب به شاه نگاشته چنين مي گويد :

» اما راجع به ملاها ، مداخله امور دولت را به ايشان تجويز نمي كردم ولي همين آقا ميرزا صالح عرب كه فدوي را زنديق مينويسد به سال قحطي حفظ جان عهد و عيالش را كردم . همان زمان حاجي ملا علي ، غله انبار داشت و مردم از گرسنگي مي مردند …. او خرواري پنجاه تومان پول مي برد و غله را به اميد گرانتر فروختن نمي داد و بندگان خدا تلف مي شدند . حالا آنها حافظ شريعت ، و فدوي مخرب دين است .»[21]

سفر فرنگستان هيچكدام از انتظارات ميرزا حسين خان را بر نياورد نه در افق فكري آن كاروانيان تحولي پديدار گشت نه آنان را به ترقي مملكت مومن گردانيد ، نه در اخلاق سياسي ايشان اثري نهاد . حاصل آني آن بر انداختن صدارت خود او بود و ايجاد بحران اصلاحات به طنز مي نويسد :

» دنيا با چهار چشم منتظر نتايج و ترقيات حاصله از آن سفر بود .»[22]

در باره نظر شاه نوشته اند : زمره اي از همراهان خوب فهميدند كه شاه ميل نداشت فرنگستان را چنانكه هست ، ايرانيان ببينند و با نقايص و تقصيرات خود مقايسه نمايند .

ميرزا حسين خان پس از چندي به تهران فراخوانده شد و سمت هاي مختلفي به وي داده شد ، آخرين ماموريت خارجي وي نيز در سال سي و پنجم از جلوس ناصرالدين شاه و مطابق سال 1298 ه.ق بوقوع پيوست كه از طرف شاه ايران براي تعزيت قتل امپراتور الكساندر دوم و تهنيت جلوس امپراتور الكساندر سوم برتخت سلطنت روسيه به سفارت دربار آن دولت مامور و با هدايا ئي براي اعليحضرتين امپراتور و امپراتريس از قبيل شمشير مرصع مكلل به جواهر گرانبها و بعضي جواهرالات و نفايس ديگر روانه شد ، آخر كار به فرمانروائي خراسان وسيستان و توليت آستانه رضوي معين گرديد . اول شعبان 1298 ه.ق حضور شاه بار يافت و عازم مشهد گرديد آن آخرين ديدار بود كم يا بيش چهار ماهي در خراسان گذراند . شاه براي او خلعت فرستاد مسرور ميرزا از پيشخدمت هاي خاص كه حامل خلعت بود در هجدهم ذيحجه به مشهد رسيد . خلعت را سپه سالار پوشيد و شب 21 ذيحجه 1298 ناگهاني در مشهد مرد . در مقبره اي كه به ورود به مشهد براي خود ساخته بود به خاكش سپردند . مرگ سپه سالار هيچگاه به صورت امر طبيعي تلقي نگرديد آنچه به نظر مي آيد اين است كه گويا شاه از مرگ سپه سالار خشنود گشت و خود را آسوده يافت . ميرزا ابراهيم شيباني در منتخب التواريخ مي گويد :

» حاجي ميرزا حسين خان مشير الدوله سپهسالار اعظم والي مملكت خراسان بيست و يكم شهر ذي الحجه سنه 1298 در مشهد مقدس به مرض درد پا در سن پنجاه و هفت سالگي دعوت حق را لبيك اجابت گفت .»[23]

از كسان معدودي كه شايد حقيقت امر را مي دانستند، حاجي ميرزا عباسقلي از رفيقان ديرين ميرزا حسين خان است كه با او به مشهد رفته بود باز به گفته اعتماد السلطنه :

» پس از مرگ سپه سالار ، حاجي ميرزا عباسقلي به تهران آمد . فرداي ورودش از مشهد احضار حضور شاه شد ، بلا نهايت طرف التفات شد …. عصاي مرصع گرفت تا بعد معلوم شود كه مقصود چه بوده ، مجددا حضور شاه بار يافت و خلوت ممتدي به او فرمودند .»[24]

اعتماد السلطنه تصريح دارد[25] به اينكه سپه سالار را به قول معروف زهر خوراندند ، مرحوم ميرزا حسين خان مي گفت :

» اگر در ايران ده نفر بيسمارك مي گذاشتند ، هر ده نفر در زير بار مشكلات تهران مضمحل مي شدند .»[26]

وصفي است از فساد سياست ايران و فرجام او .

********

[1] موتسو هيتو Mutsu Hito – 1867- 1912 ميلادي امپراتور تجدد طلب ژاپن كه هدف او اقتباس از تمدن جديد اروپا بود وي در سال 1889 ميلادي مقارن با سال 1307 ه.ق پس از غلبه بر فئودالها و عناصر ارتجاعي كشور خود ، فرمان تاسيس پارلمان را صادر نمود .

[2] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 259

[3] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 260

[4] همان ماخذ ، همان صفحه

[5] همان ماخذ ، ص 261

[6] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 262

[7] لرد گرنويل به طامسون 17 آوريل 1873 برابر با 16 صفر 1290 ه.ق

[8] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) ، ص 262

[9] همان ماخذ ، همان صفحه

[10] همان ماخذ ، همان صفحه ،پي نوشت .

[11] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 263

[12] همان ماخذ ، همان صفحه

[13] ميرزا يعقوب خان در رساله خود مي نويسد : » چه عيب خواهد داشت به قدر امكان صاحبان مايه خارجه را آلوده خير و شر ايران بكنند « حرفي پر مغز براي جلب سرمايه خارجه و عدم تضعيف ايران توسط اجانب بواسطه سرمايه گذاري در ايران .همان ماخذ ، ص 48

[14] قاضيها ، فاطمه . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق ). سازمان اسناد ملي ايران . چاپ اول . تهران . 1377 . ص 46

[15] قاضيها ، فاطمه . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق ). سازمان اسناد ملي ايران . چاپ اول . تهران . 1377 . ص 47

[16] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 265

[17] همان ماخذ ، ص 266

[18] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 266

[19] همان ماخذ ، ص 268

[20] همان ماخذ ، ص 269

[21] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 271

[22] همان ماخذ ، ص 277

[23] شيباني ، ميرزا ابراهيم . منتخب التواريخ . انتشارات علمي . چاپ اول . تهران . تابستان 1366 ص 220

[24] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) . خوارزمي . چاپ دوم . تهران . 1356 ص 471

[25] در خلسه يا خوابنامه ص 53

[26] آدميت ، فريدون . انديشه ترقي و حكومت قانون ( عصر سپه سالار ) ، ص 472