بایگانی

Archive for the ‘يادمان هاي تاريخي’ Category

يادمان سفر مظفرالدين شاه به ورشو

عکس مظفرالدین شاه به همراه روتوش دستی آب و مرکب ، آتلیه رامبراند ورشو، 1900 میلادی - حوضخانه کاخ گلستان

عکس مظفرالدین شاه به همراه روتوش دستی آب و مرکب ، آتلیه رامبراند ورشو، 1900 میلادی – حوضخانه کاخ گلستان

قطعا، گفتار حاضر اگر مختصر آراستگی و درخوری در خود دارد، می توان آن را نشانی در بهره مندی ام از بینش و ادراک اساتید قاجارپژوه دانست، آموزه ی که دربردارنده نگاهی است ساختاری: “ بازنگریستن به آثار پیش رویمان.”

 هرچند که هر اثر رازوارگی مشخصه خودش را دارد. ولی منظور من، در این گفتار، چندان پرداختن به خود اثر نیست. بلکه بیان این مطلب است که آنگونه نگاه و بازنگریستن که در اختیار شما دانشوران گذاشته شده است، تا چه حد می تواند بر پژوهش های قاجار شناسی و پیشبرد این گونه پژوهش ها و کوشش ها موثر افتد و یاری رساند.
قطعا کاستی هائی در طول گفتار در مضامین و تحلیل ها پیش آمده است که نیازمند مطالعات و تحلیل های ژرف و همه جانبه ای می باشد. پژوهش هائی می خواهد تفصیلی تر و انتقادی تری، که از منظر من ناتمام مانده است.

انتشار این گفتار می تواند کار مهمی باشد و اهمیت آن در خور اعتنا، از آن روی که می خواهد آغاز دریافتی گردد  برای نزدیکتر شدن به درک نسبتا واقع بینانه ای از شخصیت آثار پیش رویمان. و همچنین روندی که ما را به اینجا رساند :

« نوجوئی هایمان.»

و موضوع این گفتار، یادمانی فوق العاده زيبا، كه به آن دلبستگي زيادي دارم، هم بواسطه سبک اجرا و هم  به نوعی به طريقه دریافت آگاهی از اين اثر بعد از حدود 601 سال، كه شرح آن در نوع خود شنيدني است.

به مرور كه كار كارشناسي تابلو هاي حوضخانه1 کاخ گلستان به انجام مي رسيد – روندي كه هنوز ادامه دارد – گه گاه نياز به تغيير و تحولاتي در اين مجموعه حس مي گرديد، اين تغييرات بواسطه توسعه آگاهي هاي ما نسبت به مجموعه مورد نظرمان امري اجتناب ناپذير بوده و مي باشد. در اين راستا، به جهت تكميل مجموعه حوضخانه به مخزن تابلوهاي نقاشي رفته تا اثري را به مجموعه اضافه كنيم، بعد از بررسي هاي زياد تابلوئی توجه ما را به خود جلب نمود، اثری فوق العاده زيبا که تبحری منحصر بفرد در اجراي آن بکار گرفته شده بود. شیوه به هم آوری عكس با ویرایش دستی آب و مركب که تصوير مظفرالدين شاه2 را به سرانجام رسانده بود، كار رقم رامبراند3 و شهر ورشو – پایتخت لهستان که در آنموقع جزء متصرفات روسيه بوده است – را بر خود داشت.

برداشت اوليه اين بود كه اين تصوير به احتمال زياد در كشور آلمان به انجام رسيده است. زيرا امضاء به آن واحد جغرافيائي چندان وابستگي نشان نمي داد و طريقه نگارش نام ورشو نيز به زبان آلماني بوده و هم چنين مظفرالدين شاه طي سفر اول خود به اروپا در سال 1900 ميلادي – 1318ق برابر با 1279ش- در حدود 4 تا 5 روز بيشتر در ورشو اقامت نداشته و تصورش مشکل می نمود چنين كاري درخور، در اين مدت محدود به انجام رسيده باشد. – که البته بعد ها با شناخت سبک بکار گرفته شده یعنی عکاسی با روتوش دستی آب مرکب تصور اجرای این کار در این مدت نیز امکان پذیر می نماید- . با بررسي که در مرکز اسناد تصویری کاخ گلستان نیز انجام پذیرفت، آلبومی با نام آتلیه رامبراند جلب توجه نمود که مشتمل برمجموعه عکس هایی از کاخ لازینکی بود. آتلیه مورد بحث در ورشو واقع گردیده، و با توجه به امضاء آتلیه پای کار تابلوی مظفرالدین شاه و همچنین نگارش آلمانی نام ورشو در متن امضاء، نتیجه گیری گردید که این اثر ترکیبی از هنر عکاسی و آب مرکب است که در آتلیه عکاسی رامبراند در شهر ورشو لهستان به انجام رسیده  و  این آتلیه قطعا توسط شخص یا اشخاصی آلمانی زبان دایر و اداره می گردیده است.

اما در مورد تاریخ و سال اجرای اثر، در بررسی قاب اثر – دو گوشه پائين تابلو – به نکته جالبی برخورد نمودیم. به منظور بسته بندی اثر و به جهت اينكه به تابلو موقع قرار گيري عمودي بر روی زمين آسيب وارد نشود دو روزنامه به شكل چند لا و تاشده به آن متصل گردیده بود كه معمولا از لحاظ فني در مرحله بعد از قاب سازي و موقع حمل اجرا مي شود.  روزنامه ها جهت بررسی از تابلو جدا گردید. اين روزنامه ها دقيقا تاريخ 1900 ميلادي – تاریخ سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا – را بر خود داشته و مربوط به شهر درسدن4 در كشور آلمان بودند. آیا این تابلو در آتلیه رامبراند ورشو، انجام و قاب گردیده و در شهر درسدن عمل بسته بندی کار انجام شده است؟ – با توجه به اینکه مظفرالدین شاه قاجار در سفر فوق الذکر در شهر درسدن نیز اقامت داشته اند -، یا این روزنامه راه به شهر ورشو باز کرده بود و آتلیه آلمانی زبان ما در شهر ورشو لهستان آن را به جهت حفاظت در تابلو بکار گرفته بودند؟ گزارشي بدين مضمون تهيه گردید :

« در تاريخ 13 تيرماه 1385 نسبت به باز كردن روزنامه اي كه جهت بسته بندي تابلوي عکس و آب مركب مظفرالدين شاه ( تصویر سمت راست ) با امضاء Rambrandt و واژه Warschau، اقدام گرديد. كه بعد از باز كردن تاريخ7/7/0091 م بر روی روزنامه رویت گردید، كه با تاريخ سفر اول فرنگستان مظفرالدين شاه قاجار تطابق كامل داشته و طبق بررسي هاي بعمل آمده مظفرالدين شاه در تاريخ پنج شنبه 9 صفر 1318 ه.ق ( 17/ خرداد / 1279 ه.ش ) تا دوشنبه 13 صفر همان سال ( 21/ خرداد / 1279 ه.ش و 7/ 6/1900 ميلادي تا 11/6/1900) در ورشو اقامت داشته است. روزنامه فوق الذكر دقيقا تاريخ يك ماه بعد را بر خود دارد.»

صفحه اول روزنامه پیدا شده در تابلوی مظفرالدین شاه فاجار

البته در اينجا صرفا تصوير اول روزنامه كه تاريخ و عنوان روزنامه را بر خود دارد آورده می شود. نكته اي كه برايمان جالب بود اين است كه اين روزنامه ها چطور در اين 106 سال كه از تاريخ آن مي گذشت از تابلو جدا نگردیده بود؟! آيا اين تابلو از ابتدا مورد توجه مظفرالدين شاه واقع نشده و راه به سوي انبار باز كرده است ؟! مظفرالدين شاه در خاطرات روزانه سفر خود به تاريخ پنج شنبه 9 صفر 1318 ه.ق ورود خود به لهستان را اينگونه شرح مي دهد :

«…تا آمديم به گار راه آهن شهر ورشو رسيديم پرنس فرمانفرماي لهستان روس كه اسمش امير تيسكي است با جميع صاحب منصبان نظامي مقيم ورشو در گار حاضر بودند سربازان و اهل نظام تا آخر صف ملاحظه كرديم بعد كه از جلو ما دفيله كردند من و جناب اشرف صدر اعظم و پرنس و اميرال در يك كالسكه نشسته ساير ملتزمين هم در كالسكه هاي ديگر بطرف شهر روانه شديم در بين راه همه جا سرباز و سوار و توپچي در كنار خيابان ها صف زده بودند و تماما براي تهنيت و احترام ما هورا مي كشيدند عموم مردم از ورود ما زياده اظهار شعف مي نمودند ما هم به همه اظهار مهرباني مي كرديم و با دستمال تعارف مي نموديم حقيقه خيلي خوب از ما پذيرائي كردند از پلي گذشتيم كه بر روي رودخانه ورشو ساخته اند كه تقريبا سيصد ذرع طول پل مي شود خيلي پل غريبي است دو كشتي بخاري هم روي رودخانه در حركت بود بعد آمديم بعمارت لازنسكي كه از براي نزول ما حاضر كرده بودند اين عمارت از بناهاي سلاطين لهستان است پارك و عمارت غريبي است دو درياچه در جلو اين عمارت واقع است كه به قدر درياچه سلطنت آباد مي شود خيلي مصفي است درختهاي مارونيه خيلي بزرگ دارد من خيلي مايل بودم برگ اين درخت را ببينم و در اينجا كه ديدم بقدر درختهاي نارون بزرگ ايران است درختي ديدم كه تا امروز نديده بودم برگ هاي قرمزي داشت برنگ آلوچه هاي قرمز ايران ناصر خاقان را گفتيم رفت شاخه از آن چيده آورد تماشا كرديم خيلي غرابت و تماشا داشت …»5

به باورمان عكسي كه از مظفرالدين شاه گرفته شده و پایه این اثر ارزشمند گردیده در همين عمارت لازنسكي برداشته شده  است به خاطرات مظفرالدين شاه در روز جمعه 10 صفر 1318 ه.ق توجه كنيد :

« صبح كه از خواب بيدار شديم اميرال آمده عرض كرد ترتيب مشق و مانوري در خارج شهر داده شده بايد بانجا برويم پرنس فرمانفرما هم در آنجا براي پذيرائي حاضر است من و جناب اشرف صدر اعظم و اميرال و وزير دربار در يك كالسكه نشسته حركت كرديم بعضي از ملتزمين هم در ركاب بودند از اين پارك تا آن نقطه كه موقع مانور بود بيست دقيقه راه است … بعد از اتمام مانور ما با جناب اشرف صدراعظم و اميرال سوار كالسكه شده به طرف منزل آمديم و در بين راه بدر خانه پرنس فرمانفرما آمده كارت گذاشتيم و از آنجا گذشتيم آمديم منزل عكاسي را كه مطيع السلطنه حاضر كرده بود كه عكس ما را بيندازد چند قطعه عكس مرا برداشت…»6

هم او در روز يكشنبه 12 صفر 1318 ه.ق مي نويسد :

«…عكاسي كه پريروز عكس ما را انداخت امروز عكس ها را حاضر كرده بود بتوسط صنيع السلطنه بحضور آورد الحق خيلي خوب عكس انداخته بود …. چند قطعه كارت پستال عكس ما را درست كرده بودند بحضور آوردند آنها را دستخط كرديم و به تبريز فرستاديم …»7

مظفرالدين شاه در روز دوشنبه 4 ربيع الاول 1318 ه.ق موقعي كه در كنتركسويل ( فرانسه ) بوده باز از اين عكاس صحبت مي كند :

«…امروز آن عكاس پير مرد ورشوي سابق الذكر عكسهاي ما را از ورشوي به كنتر كسويل آورده بود يكهزار منات باو انعام داديم …»8

روز دوشنبه 13 صفر 1318 ه.ق روز خروج مظفرالدين شاه از ورشو است :

« امورز صبح اميرال و پرنس اميرتيسكي فرمانفرماي لهستان روس آمده عرض كردند كالسكه بجهت حركت حاضر است سوار شده از قصر لازنسكي آمديم تا بگار راه آهن باز اطراف راه مثل روز ورود جمعيت ايستاده بودند و قشون نيز همانطور با كمال نظم و آراستگي از كنار راه صف بسته بودند رسيديم بگار پرنس فرمانفرما كه بسيار مرد نجيب عاقل درستي است و يك قطعه نشان تمثال خود مانرا هم بايشان داده بوديم از اينجا مرخص شده رفت اميرال و ساير مهماندارها همراه بودند سوار ترن شده براه افتاديم تا رسيديم به الكساندروف كه سرحد مابين خاك روسيه و آلمان است …. اينجا همانجاست كه شاه شهيد هم در سفر آخر شام خورده بودند و … ميرزا رضا خان مويد السلطنه وزير مختار برلن هم ترن آلمان را به اينجا آورده بود از اينجا بايد به ترن آلمان كه خودمان تا كنتر كسويل اجاره كرده و بخرج خودمان با نجا مي رويم سوار شويم …. بقدر ساعتي كه گذشت از خاك روسيه خارج و داخل خاك آلمان شديم.»9

ناصرالدين شاه نيز در سفر دوم فرنگ خود 1295 ه.ق وارد ورشو شده و در همين قصر لازنسكي اقامت داشته است ، ناصرالدين شاه در خاطرات روز سه شنبه مورخ 25 جمادي الاول 1295 ه.ق مي نويسد :

« ورشو شهر بسيار قشنگي است ، اما ظاهر عمارات و خانه ها قدري چرك است چراغ گاز دارد ، ميدان هاي خوب دارد ….. خلاصه رفتم خيلي راه الي عمارت و باغي كه براي ما حاضر كرده بودند يك ساعت راه بود ، اين عمارت در آخر شهر اتفاق افتاده است ، اسم عمارت قصر لازنسكي و از بنا هاي استانيسلا س اوگوست است كه صد سال قبل از اين پادشاه لهستان بوده است .

اگر چه اين عمارت در پيش عمارات دولتي مسكو و پطر هيچ است ، اما به يك سليقه و مزه ساخته شده است و اسباب و مخلفات خانه از آئينه ها و ميز و صندلي و مجسمه هاي مرمر كه هيچ جا به اين سليقه نديده بودم . منظرش به درياچه و باغ و خيابان هاي خوب است و دوم مرتبه است اين عمارت ….. شب را كل باغ را چراغان كرده بودند …. توي آبها چراغ بود . شهر ورشو خيلي اباد و پر جمعيت است . دويست و پنجاه هزار نفر جمعيت دارد ، مذهب اين مملكت آنچه عيسوي است كاتوليك است ، باقيمانده يهودي هستند ، نصف اين شهر يهودي است و در مملكت لهستان روس دو كرور يهودي هستند .بعد از حمام ورشو، صاحب اين حمام ها كه اسمش موسيو قايناس است گفت عكسخانه همين بالاي حمام است ، بيائيد عكس بيندازم. رفتم بالا ، لابراتور خوبي داشت و چشم انداز بسيار خوبي به رودخانه ويستول و قدري از شهر داشت چند شيشه عكس ما را انداخت ، بعد سوار شده آمديم منزل . الحمدالله تعالي خوش گذشت .»01

هرچند كه در اين تصویر شیوه هم آوری عكس و آب مركب استفاده گردیده است، ولي از شايستگي هاي ارزشمند آن به عنوان يك اثر فوق العاده هنري كم نمي كند وهر موقع كه به حوضخانه مي روم مرا به خود مي خواند و لحظاتي به آن مي نگرم.

همايون خداداد ، كاخ گلستان

 ***

1- حوضخانه تالار عاج که در سال 1376 خورشیدی به موزه تابلوها و برخی آثار اهدائی دربار اروپا به ایران تبدیل گردید.

2- http://en.wikipedia.org/wiki/Mozzafar-al-Din_Shah

3- Rembrandt ( در اینجا نام آتلیه عکاسی در ورشوی لهستان می باشد )

4- Dresden ( پایتخت ایالت ساکسن در کشور آلمان است. )

5- مظفرالدين شاه قاجار . سفرنامه مظفرالدين شاه به فرنگ ( سفر اول ). تهران: شرق . 1363 . چاپ دوم ص 77 و 78

6- مظفرالدين شاه قاجار . سفرنامه مظفرالدين شاه به فرنگ ( سفر اول ). تهران: شرق . 1363 . چاپ دوم ص 79

7- همان ماخذ ، ص 80 و 81

8- همان ماخذ، ص 100

9- همان ماخذ. ص 81 و 82

10-  قاضيها ، فاطمه . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر دوم فرنگستان ( 1295 ه.ق ) .  تهران : سازمان اسناد ملي ايران. چاپ اول . 1379 ص 109 تا 111 و 115

تصاویری از سفر فرنگستان ناصرالدين شاه به بریتانیا

مارس 25, 2008 ۱ دیدگاه
nasereddinshahqueenvictoria.jpg 

اين تصوير منحصر به فرد مربوط است به مجله The Illustrated London News كه ناصرالدين شاه را در ملاقات با ملكه ويكتوريا امپراتريس بريتانيا نشان مي دهد  با توجه به اينكه مجله تاريخ 13 ژوئيه 1889 ميلادي را بر خود دارد در نتيجه مربوط است به سفر سوم فرنگستان ناصرالدين شاه قاجار به انگلستان و ملاقات وي با ملكه ويكتوريا ، در جستجوي اينترنتي كه انجام دادم رئوس اين مجله در آن روز چنين بوده است :

July 13th
‹ The Shah Received By The Queen at Windsor Castle ‹ Full front page
‹ The Shah’s Visit To The City: Procession Coming into Pall Mall From St James’s Pa›
‹ The Shah’s Visit to the City: procession in Fleet Street›
‹ The Shah At Guildhall: receiving an Address From the City of London›
‹ The Shah at The Royal Italian Opera Covent Garden›
‹ The Shah at the Empire Theatre – Sir Albert Sassoon’s Ballet Entertainment›
‹ Mr Gladstone and The Shah at Lord Rosebery’s Dinner Party›
‹ Casket of Address Presented to the Shah At Guildhall›
‹ Casket Presented to Mr Gladstone with the Freedom of the Borough of Cardi›
‹ The Angelus – Picture by J. F. Millet Sold in the Secretan Collection Paris›
‹ The Shah Sketching A Portrait of Our Artist on Board The Royal Yacht Victoria and Albert » Waddesdon Manor Aylesbury, The Seat of Baron Ferdinand De Rothschild, Visited By The Shah » Blind Love by Wilkie Collins ‹ Illustrated by A Forestier and R. Taylor› Bensons Watches ‹ Advert› Ellimans Embrocation Ilst ‹ Full page advert shoiwing a hunting scene› Salt Regal ‹ Advert› Beechams Pills ‹ Advert› Parkins and Gotto Travelling Bags ‹ advertAnd more adverts of the dayAlso articles (no engravings unless listed above) including Our Note Book By James payne 

The Shah in England

و اما در انگلستان و در لندن روزنامه ايلوستريشن لوندون نيوز (The Illustrated London News ) در شماره مورخ 13 ژوئيه 1889 ميلادي خود ( مقارن سومين سفر ناصر الدين شاه ) چنين نوشته است :

» هنگامي كه شاه ايران از آنتورپ با كشتي به طرف رودخانه تايمز لندن مي آمد به حضور نقاش ما در صحنه كشتي پي برد . ديد كه نقاش ما آقاي ه.س.سپيگتر رايت مشغول نقاشي است . شاه ، نقاش را احضار كرد كتابچه نقاشي را ملاحظه كرد و گفت : من هم نقاشي بلد هستم ، قلم به دست گرفت و به جاي تصويري كه نقاش ما از او كشيده بود او هم تصوير نقاش ما را كشيد و آن را امضاء كرد .»

ناصرالدين شاه در سفر اول فرنگستان خود نيز با ملكه ويكتوريا ديداري داشته است كه ذكر آن وقايع در اينجا بي مناسبت نمي باشد . ناصرالدين شاه در روز چهارشنبه 23 ربيع الثاني 1290 وارد انگلستان شده و 18 روز در آنجا اقامت داشته است وي در روز پنج شنبه 24ربيع الثاني 1290 با ملكه ويكتوريا ديدار مي كند :

» صبح از خواب برخاسته رفتيم براي قصر ويندزور [1] كه مقر ملكه ويكتورياي انگليس است . با راه آهن بايد رفت ، به يك ساعت مسافت . خلاصه رخت پوشيده سوار كالسكه شديم . من ، صدر اعظم و لرد مولي . جمعيت زياد از حد و اندازه ، سر راه طرفين راه ايستاده بودند …. از خيابان هايد پارك گذشته از شهر و غيره ، تا رسيديم به گار ، سوار راه آهن شديم ….. دم قصر زير پله پياده شديم ، ملكه تا زير پله استقبال كرد ، پائين آمده ، دست ملكه را گرفتم ، بازو داديم ، رفتيم بالا . از اطاقها و دالا نهائي كه پرده ها و اشكال خوب داشت گذشته داخل اطاقي شديم ، روي صندلي نشستيم ، ملكه زنها و نوكرها و دختر پسر و غيره خود را معرفي كرد . ما هم شاهزاده ها ، صدر اعظم و غيره را معرفي كرديم ، لرد شامبرلاند كه همان سدني باشد كه وزير دربار ملكه است ، نشان ژارتيه [2] كه چاخچوربند ( جوراب بند ) معروف است ، از نشان هاي معتبر انگليس است كه به جز پادشاهان به كس ديگري نمي دهند آورد ، ملكه برخاسته به دست خودش نشان را به ما زده و حمايلش را انداخت و چاخچوربند را هم دادند …… نشاني كه دادند مكلل به الماس بود …… خلاصه نشان را با تعظيم زياد گرفته ملكه ما را بوسه داد ما هم او را بوسيديم ، نشستيم ، من هم نشان و حمايل اختراعي آفتاب را مكلل به الماس با نشان تصوير خودم الماس به ملكه دادم ، او هم با كمال احترام قبول كرد و زد به خودش …»[3]

2 روز بعد از این دیدار در 23 جون 1873 مجله گرافیک آنرا به تصویر می کشد :

دیدار ناصرالدین شاه و ملکه ویکتوریا در سفر اول فرنگستان ( ژوئن 1873- قصر ویندزور)

دیدار ناصرالدین شاه و ملکه ویکتوریا در سفر اول فرنگستان ( ژوئن 1873- قصر ویندزور)

و در همان روز باز مي نويسد :

» ملكه پنجاه و پنج سال چيزي بالا دارد ، حالا هم براي شوهرش سياه ميپوشد ، اما بسيار خوش بنيه و فربه و سرخ و سفيد است ، هيچ معلوم نيست كه سالش اينقدر ها ست . دندانها يش هيچ عيب نكرده است ، قدش كوتاه است ، گردن كوتاه كلفتي دارد . بسيار بشاش و خوش صورت است و مودب . «[4]

ميرزا ابراهيم شيباني در منتخب التواريخ ديدار ناصرالدين شاه و ملكه را 24 ربيع الثاني ذكر مي كند :

» روز بيست و چهارم با جميع ملتزمين به قصر ويندزور به ديدن اعليحضرت پادشاه انگلستان تشريف بردند چون در پاي پله قصر پياده شده اعليحضرت پادشاه تا پاي پله اعليحضرت همايون را استقبال كردند و جميع شرايط مودت و اعزاز ملحوظ شد . بعد ها لرد شامبر لاند وزير دربار پادشاهي نشان ژاتير مكلل به الماس را كه بزانو بند معروف و از نشان هاي معتبر انگليس و سواي اعليحضرت پادشاه انگلستان كه رئيس اداره اين نشا نند و شاهزادگان انگليس و سلاطين خارجه كسي داراي آن نيست ، براي اعليحضرت شا هنشاهي آورده اعليحضرت پادشاه انگلستان و امپراطريس هندوستان برخاسته و به دست خود آن نشان را به پيكر انور زدند و حمايلش را انداختند . جوراب بند را هم دادند .»[5]

» اعليحضرت همايون نشان و حمايل آفتاب مكلل به الماس را با نشان تصوير بي نظير مقدس همايون به اعليحضرت پادشاه انگلستان دادند .»[6]

وصف ديدار با ناصرالدين شاه را اين بار از جانب ملكه ويكتوريا بشنويد كه در خاطرات خود آورده :

» به مناسبت واقعه بسيار مهم امروز يعني ديدن شاه ايران در دلم تشويش و اظطراب بود جنب و جوش و آمد و رفت عظيم ديده مي شد . چون اين روز مصا دف با جشن جلوس من نيز بود توپ شليك مي كردند و به مناسبت اين جشن هم براي ورود شاه زنگ مي زدند . بيف اي ترها ( قراولان خاص قلعه لندن ) در جا هاي مخصوص خود قرار مي گرفتند و خدمه در لباس رسمي خود مي آمدند و مي رفتند . آرژ ( پسر ملكه ) وارد شد و مردم در مقابل دروازه هاي قصر جمع آمدند . گارد احترام داخل حياط گشت بعد لباس صبح بسيار خوب و ظريفي پوشيدم و خود را به مرواريد هاي درشت و ستاره و نوار نشان گارتر آراستم . كالسكه شاه نزديك شد . يازده كالسكه ديگر در دنبال آن مي آمد . ما به عجله پائين آمديم . اركان دولت ، خانم ها و آقايان لرد گرن ويل و ديگران همه پيش از ما پائين رفته بودند دسته موسيقي نوازان شروع كردند به نواختن سرود ملي جديد ايران و يك لحظه بعد كالسكه به در قصر رسيد .اول صدر اعظم (ميرزا حسين خان ) كه با پسران من در كالسكه شاه نشسته بود پياده شد و بعد از او شاه . من پيش رفتم و به او دست دادم ، شاه نيز به من دست داد و مراتب خوشوقتي خود را از ملاقات شاه به صدر اعظم اظهار داشتم .»[7]

ملكه در وصف ناصرالدين شاه مي گويد :

» شاه بالنسبه بلند قد مي باشد و خوش سيما و با نشاط است و فربه نيست . لباس دامن بلند ساده اي در برداشت كه از جواهر بسيار عالي و زيورهاي الماس پوشيده بود و به جاي تكمه دانه هاي درشت ياقوت بر آن دوخته بودند . سر دوشي و كمربندي كه شمشيرش از آن آويخته بود همه از الماس بود و در ميان هر يك زمردي بزرگ قرار داشت . من به وسيله صدر اعظم سئوالات مختلف كردم اما شاه فرانسه خوب مي فهميد و مي توانست بعضي جملات كوچك را بگويد . شاه صدر اعظم را به زبان فرانسه به من معرفي كرد من از صدر اعظم خوشم آمد . فرانسه را بسيار خوب حرف ميزد . پيش از آن كه شاه همراهان خود را معرفي كند من سه دختر خود را به او معرفي كردم . بعد از او خواهش كردم كه بنشيند و هر دو بر روي صندلي در وسط اتاق نشستيم ( لابد مضحك به نظر مي آمده است و من بسيار خجالت كشيدم ) و دخترهاي من بر روي نيمكت نشستند لرد گرنويل زانوبند و ستاره و نشان الماس را به من داد و به كمك آرژو لئوپولد آن را بر جامه شاه قرار دادم . آنگاه شاه دست مرا به لب برد و بوسيد و من هم مراسم احترام به جا آوردم . صدراعظم ستاره را به او زد و بعد شاه دو نشان خود را ( ملكم خان آن ها را درجعبه اي با خود همراه داشت ) به من داد ، يكي از آن ها تمثال شاه بود كه الماس هاي بسيار نفيس در اطرافش نشانده بودند و هرگز به زن ديگري داده نشده بود .»[8]

ميرزا ابراهيم شيباني در مورد نشان زانو بند چنين مي گويد :

» نشان ژارتير را ادوارد سيم پادشاه انگلستان در سنه هزار و سيصد و چهل و نه عيسوي در قصر ويندزور اختراع نموده بعضي گويند آن را به يادگار قتح كرس كه فيليپ چهارم پادشاه فرانسه را شكست داد اين نشان را اختراع كرد . برخي بر اين هستند كه در يكي از مجالس بال جوراب بند كنتس دساليسبوري معشوقه ادوارد افتاده اسباب خنده حضار شده پادشاه از كمال غيرت و علاقه كه باو داشت جوراب بند را برداشت و گفت مفتضح باد كسي كه خيال بد كند و همين عبارت در تسمه نشان زانو بند نقش است و گفت همين بند جوراب را بقدري محترم خواهم كرد كه براي تحصيل آن منت بكشند . اين شد كه آن را نشان اول دولت قرار داد .»[9]

پيش از ناصرالدين شاه هيچ پادشاهي از ممالك شرقي به جز عبدالعزيز سلطان عثماني از انگلستان ديدن نكرده بود و طبيعي بود كه براي مردم آنجا جذابيت هاي زيادي ايجادكند . در ايام اقامت شاه در انگليس امتعه ايراني در ميان خواص مملكت رسم شد و اين نكته از مطالعه مطبوعات آن زمان استنباط مي شود . مثلا در آن ها اطلاعاتي هست در باب عطري كه آن را ( عطر شاه ايران ) و يا عطر ( گل ) مي ناميدند و مي گفتند كه آن را از گلستان آورده اند . اين عطر را مغازه هاي معروف با ند استريت متناسب با اندازه شيشه از 4 ليره تا 25 ليره مي فروختند . شواليه دو كتسكي براي هنگام پذيرائي شاه موسيقي مخصوص نوشت و هم چنين سرود ملي ايران را كه در وقت پذيرائي ويگتوريا از ناصرالدين شاه در ويندزور دسته ها ، موسيقي نظامي نواخته و بعد به صورت نت پيانو در آورده بودند زنان جوان مي خريدند . براي رفتن شاه به ( اپراي شاهي ايتاليائي ) نيز موسيقي مخصوص تنظيم كردند .

عمال دولت انگليس كه مامور پذيرائي شاه بودند و سايل ديدن صنايع و قواي دريائي بريتانيا را براي او فراهم آوردند و همه روزنامه ها پر شد از تصاوير سان بحري در بندر پرتسموت و تماشاي كشتي هاي آهن پوش بندر دوور چنان كه مخبر انگليسي اطلاع ميداد شاه به قورخانه وولويچ رفت و كوره بزرگ آن را ديد و در آن باب سئوالات بسيار كرد و مايل بود به وضع كار اسلحه سازي پي ببرد . در شمال انگليس كار خانه هاي معروف پارچه بافي ايالت لانكشاير را ديد و در آن جا اسم او را به فارسي بر پارچه نقش زدند . كارخانه لوكوموتيو سازي ناحيه كرو را نيز مشا هده كرد . در عمارت شهرداري منچستر ناصرالدين شاه نطقي كرد و سر هنري راولينسون مستشرق معروف آن را به زبان انگليسي ترجمه كرد . در اين نطق شاه از پيشرفت صنعتي منچستر تمجيد بسيار كرد و گفت كه در نظر دارد در ايران اصلاحاتي كند . مردم انگليس كه سلاطين خارجي ديگر را نيز ديده بودند در همه جا از شاه با كمال شوق و شعف پذيرائي كردند حتي پيش از اين كه وي قدم بر خاك انگليس بگذارد زورق هاي شخصي و كشتي هاي كوچك كرايه اي بسيار گرداگرد همراهان او جمع آمدند و مطبوعات آن ايام چنين مي نوشتند :

» اشتياق مردم پايتخت به ديدن او و تحميل زحمت و خستگي به انتظار ورود او فرياد شوق و شعف ايشان به مجرد مشا هده او ، بي شك به شاه ثابت كرد كه مردم ، او و مملكتش را دوست دارند .»[10]

روزنامه ها پر است از كاريكاتور مردم كه براي تماشاي موكب شاه بر روي صندلي ايستاده اند و چتر هاي اشخاصي را كه در صف پيش ايستاده اند پائين مي آورند تا بتوانند بهتر تماشا كنند و نيز تصوير مضحك خانم هائي كه از پنجره مغازه هاي عالي به مرواريد هاي نفيس شاه نگاه مي كنند .

روز وداع با ملكه فرا مي رسد ناصرالدين شاه در روز 4 شنبه 7 جمادي الاول مي نويسد :

» بايد به ويندزور به وداع ملكه برويم …… ملكه باز الي دم پله آمد . دست هم را گرفته رفتيم بالا ملكه الماس كوه نور را به سينه خود زده بود ، الماس بسيار خوبي است . ما را برد جميع اطاق هاي عمارت را گرداند . بسيار خوب اطاقها و تالارهائي دارد ، چشم انداز بسيار بسيارخوب ، به طرف شهر لندن و صحرا و غيره دارد . سبز ، خرم ، باغ بسيار خوبي ، گلكاري در زير عمارت در صحرا بود ….. بعد از خوردن بعضي از ميوه بر خاستيم ، ملكه الي دم اطاقي كه براي من معين كرده بودند آمده رفتند . من عكس خودم را به ملكه به يادگار دادم ايشان هم عكس خود و پرنس له اوپول را به من دادند . كمال مهرباني و دوستي را ملكه از اول خاك ورود به انگليس الي امروز نسبت به ما به عمل آورده است . بعد آمديم پائين ، دست ملكه را گرفته رفتم الي دم كالسكه با ملكه وداع كردم ، توي كالسكه نشستم ، ملكه خواهش كردند كه عكاس مخصوص خودش توي كالسكه عكس ما را بيندازد ….. توي كالسكه چند شيشه عكس ما را انداخت .»[11]

ميرزا ابراهيم شيباني در منتخب التواريخ در مورد روز وداع با ملكه مي نويسد :

» روز ششم جمادي الاول براي وداع با اعليحضرت پادشاه انگلستان به ويندزور تشريف بردند . بعد از تقديم رسوم تشريفات و اعزاز عكس جمال مهر مثال همايون را به يادگار به اعليحضرت پادشاه انگلستان دادند . اعليحضرت پادشاه انگلستان نيز عكس خود را با عكس پرنس لئو پلد كه پسر كوچك ايشان است به اعليحضرت همايون دادند …. «[12]

همانطور كه در خاطرات ناصرالدين شاه در ملاقات اول وي با ملكه ويكتوريا خوانديم وي هنوز به خاطر همسرش سياه پوش بوده است با توجه به اينكه پرنس آلبرت در 1861 ميلادي فوت نموده است و ملاقات ملكه و ناصرالدن شاه در 1873 ميلادي رخ داده يعني ملكه بعد از 12 سال هنوز عزا دار همسرش بوده است .

ناصرالدين شاه قاجار همان روز كه به وداع ملكه مي رود بازديدي نيز از مقبره پرنس آلبرت داشته وي در روز 4 شنبه 7 جمادي الاول 1290 ضمن يادداشت هاي خود مي نويسد :

» …. سوار كالسكه شده رفتيم مقبره پرنس آلبرت شوهر ملكه . خيلي راه رفتم ، از پهلوي مقبره دوشس دو كنت مادر ملكه گذشتيم كه اينجا دفن است ،تا رسيديم به مقبره آلبرت ، پياده شديم توي مقبره بسيار بسيار عالي كه از سنگهاي رنگين ساخته اند ، خيلي بناي خوبي با روحي است ، صندوق مقبره از سنگ است ، حالت مرده مجسمه خود آلبرت را روي صندوق دراز كشيده ساخته اند ، از مردم بسيار بسيار خوب كار كرده اند . دسته گلي كه در دست داشتم بالاي قبر گذاشته بسيار بسيار افسرده و مهموم شدم ، بيرون آمده سوار كالسكه شده رفتيم .»[13]

ميرزا ابراهيم شيباني در منتخب التواريخ در مورد ديدار از مقبره پرنس البرت مي آورد :

» …. بعدعزيمت مقبره پرنس آلبرت شوهر اعليحضرت پادشاه فرمودند . در مراجعت در بين راه سرو كوهي به يادگار بدست مبارك در محلي غرس فرمودند .»[14]
در روز شنبه 5 جولای 1873 یعنی 2 روز بعد از بازدید ناصرالدین شاه از مقبره پرنس آلبرت و کاشت درخت  در حین برگشت وی روزنامه ای آنرا اینگونه به تصویر می کشد :

کاشت نهال در باغ پرنس ولز توسط ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان

********
[1] Windzor[2] Jartier

[3] قاضيها ، فاطمه . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق ). سازمان اسناد ملي ايران . چاپ اول . تهران . 1377 ص 147 تا 150

[4] همان ماخذ ، ص 151

[5] شيباني ، ميرزا ابراهيم . منتخب التواريخ . انتشارات علمي . چاپ اول . تهران . تابستان 1366 ص 187

[6] همان ماخذ ، همان صفحه

[7] معتضد ، خسرو . قصه هاي قاجار . قطره . چاپ اول . تهران . 1384 ص 225

[8] معتضد ، خسرو . قصه هاي قاجار . قطره . چاپ اول . تهران . 1384 ص 226

[9] شيباني ، ميرزا ابراهيم . منتخب التواريخ . انتشارات علمي . چاپ اول . تهران . تابستان 1366 ص 187

[10] معتضد ، خسرو . قصه هاي قاجار . قطره . چاپ اول . تهران . 1384 ص 228

[11] قاضيها ، فاطمه . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق ). سازمان اسناد ملي ايران . چاپ اول . تهران . 1377 ص 151

[12] شيباني ، ميرزا ابراهيم . منتخب التواريخ . انتشارات علمي . چاپ اول . تهران . تابستان 1366 ص 189

[13] قاضيها ، فاطمه . روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق ). سازمان اسناد ملي ايران . چاپ اول . تهران . 1377 ص 151

[14] شيباني ، ميرزا ابراهيم . منتخب التواريخ .ص 190


دستخط ناصرالدين شاه در موزه مادام توسو در سفر اول فرنگستان

مارس 25, 2008 ۱ دیدگاه
دستخط ناصرالدين شاه در موزه مادام توسو

مظفرالدين شاه  قاجار نيز در سفر دوم فرنگستان خود در روز سه شنبه 14 جمادي الاولي 1320 موقعي كه در لندن اقامت داشته است براي ديداري از موزه مادام توسو راهي آنجا مي شود ذكر خاطرات وي در اين خصوص شنيدني است :

» … كالسكه خواستيم و رفتيم به موزه مادام توس مادام توس اسم يكزني است كه اين خانه را خريده و موزه درست كرده است و بعد واگذار بملت كرده است بشرط اينكه هميشه آنجا را درست نگاه دارند و باسم مادام توس مسمي نمايند كه اسم او بماند خلاصه رفتيم بمادام توس جمعيت زيادي جمع شده بودند از كالسكه پياده شديم وارد شديم …. از موم اغلب از سلاطين روي زمين و رجال معروف بزرگ دنيا را از موم ساخته اند بطوريكه ابدا معلوم نمي شود آدم است يا موم …. خيلي خوب درست كرده اند اسباب حيرت مي شود … صورت خودما را هم ساخته بودند ولي چندان شبيه نبود ، صورت شاه شهيد را هم عرض كردند بوده است خواهش كرديم مجددا بسازند و بگذارند كه در اينجا بيادگار بماند . «[1]

 

دیدار ناصرالدین شاه از موزه مادام توسو در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق - 1873م )

دیدار ناصرالدین شاه از موزه مادام توسو در سفر اول فرنگستان ( 1290 ه.ق - 1873م )

********

[1] مظفرالدين شاه قاجار. سفرنامه مظفرالدين شاه به فرنگ ( سفر دوم ) . ص 115